کد مطلب:284903 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:271

خورشید مغرب
بنام خدا

نزدیك به این نام، كه به این مقاله داده ییم، و در راه و كار همین موضوع، پیشترها نیز، رساله یی نوشته شده است. و در اینجا نیز نام آن را گفته ییم. اما سخن دوتاست و دریافت و درك دو. هیچ مانعی در كار نیست اگر راجع به مقصد این مقاله، از جنبه های روحی و ماورای طبیعی بحث شود، اما چرا سخن را بدان انحصار دهیم؟ و چرا در نشناختن حقیقتها و اصالتهای اسلام، تا



[ صفحه 8]



این اندازه اصرار می شود؟ عجب است، آنان كه می خواهند حقایق اسلام، صریح، و دور از همه ی این خام نظریها و عوام - مایگیها درك نشود، و جامعه به خود نیاید، بسیارند. لیكن دردناكتر آن كه ما خود چنین باشیم و بدین غرض، كمك كنیم، حتی با زحمت و مال و صرف وقت همین مردم. من در اینجا به تحصیل كرده های ژرف اندیش و آزادنگر [1] پیشنهاد می كنم، و صمیمانه می خواهم، كه هیچ گاه راجع به واقعیت عزیز اسلام، و عناصر تربیتی، و نیروهای آفرینشی آن در مورد دید و درك و تپش و حركت و عصیان و... به كارهای عوام مایه، استناد نكنند، و خود یافته های



[ صفحه 9]



گروهی تخصص نادیده را برنامه ی اسلام نشناسند، چون این كار هم ستم به اسلام است كه واقعیتش مجهور مانده است، و هم ستم به خود آنان، كه به سوی آن فروغ كه می بایست مشعل كاروان زندگیشان باشد، دست نیازیده اند. چه كنیم، كاری كه سالها در راه عملی شدنش به طراری كوشش شده است به این سرعت كه ما می خواهیم نمی توان بی اثر كرد. اما از آن طرف نیز باید اعتراف كرد كه روزگار ما، روزگار طفره است نه تدریج. آن روز را كه می شد با تدریج به مقصود رسید، پیشینیان ما در خواب به سر آوردند. و شگفتا! مگر اكنون كسانی بیدارند؟ بگذریم...



[ صفحه 10]



این مقاله را كه در زمستان 1340 نوشته بودم به خواست برخی از دوستان، باز به خوانندگانی كه بیابد عرضه می كنم. آن را خورشید مغرب گفتم، نامی بود و كلمه یی، تا از آن، چه به ذهنها آید. مردم، مغرب را چاهساری می شناسند كه همه ی غوغاها و جوششها و روشناییهای روز و زندگی را در كام خود فرو می برد. البته چنین هم هست. و بگذار باشد، و جوششها و روشناییهای كاذب، در همان چاهسار سرد خاموش غرق گردند. شاید همین خود عكس العملی داشته باشد... و اكنون كه برای دومین بار، این نوشته آسانتر در دسترس قرار می گیرد، ناگزیر آنان كه بخوانند، به اندیشه یی در این مقصود می رسند، چه كمك اندیشه ی خودشان باشد، یا آغاز اندیشه یی، یا



[ صفحه 11]



امثال آن. هر چه هست این نویسنده را - در اینجا نیز - جز راندن توده به سوی چكاد آفتاب، منظوری نیست. و اكنون كه اندك اندك، درماندگی مكاتب و سیستمها را از دریافت حقوق انسان - با كمال تاسف - مشاهده می كنیم، می توانیم از معنویتها مدد بخواهیم، و روح پنهان گیتی را، و سنگر دفاع وسیعترین حقهای انسانها را بجوییم. ولی امید كه شیعه هیچ گاه در مفاهیم مذهب و مكتب خویش اشتباه نكند و به یاد آرد كه او هر روزش باید روز باشد. درست است كه ما در انتظار خورشیدیم، اما ذاتیت تعلیمات ما و عینیت رفتار بزرگان پیشین ما - كه



[ صفحه 12]



شاید امروز یكی نظیر داشته باشد - ما را از نفس در تاریكی به سر بردن، بیم داده و منع كرده است. و آن خورشید.... نیز، همین گونه می خواهد كه ما با تاریكیها و سردیها در افتیم، تا با ایجاد سنخیت در خود، آماده ی آن همه فروغ و گرمی بیكران شویم. مشهد، حكیمی - محمد رضا نیمه ی آذر 1344



[ صفحه 13]




[1] كه از مرحله ي بر طبق مدروز حرف زدن، و به ميل و به دلخواه دوستان معاشر اظهار نظر كردن گذشته اند و به سوي يافتن واقعيتها كشيده اند.